نگاهی به ANIMA، کار مشترک تام یورک و پل توماس اندرسن

همکاری کارگردان شناختهشدهی امریکایی، پل توماس اندرسن با ریدیوهد خبر تازهای نیست. جانی گرینوود از ریدیوهد، آهنگسازی فیلمهای مهمی از جمله “خون به پا خواهد شد” و “رشته خیال” را عهدهدار بود. همچنین موزیکویدیوی آهنگ “Daydreaming” نیز از ساختههای اندرسن هست. چند روزی هست که از آخرین کار مشترک این دو میگذرد؛ “ANIMA”، فیلمی کوتاه و بیدیالوگ، که سه ترک از آلبوم جدید یورک با همین نام را به تصویر میکشد.
آنیما از داخل مترو شروع میشود و اگر خوب دقت کنید، با همان صداهای مترو تمام میشود. در همان تصاویر ابتدایی تام یورک را میبینیم در مترویی خستهاحوال نشسته که چیزی نمانده تا چُرت او را ببرد. لحظهای نگاهش به نگاه دختری گره میخورد و رویا آغاز میشود. حسی متولد میشود که با حرکات ریتمیک و روزمرهی جامعه در مترو همخوانی ندارد. او حواسش پرت شده، اما با این وجود از روی عادت یا ترس از طرد شدن، حرکات ریتمیک را ادامه میدهد تا حضورش در جامعه، ظاهری زننده به خود نگیرد.

تام یورک، آهنگساز و نقش اصلی فیلم کوتاه “ANIMA”
“آرزوی فرد، اساسا آرزوی فرد دیگری هم هست. یک شی یا مقصود میتواند با شیای دیگر معادل و برابر شاخته شود، و با ایجاد این مدل واسطهها برای رسیدن به هدف اصلی، مطلوبها و مقصودها قابل قیاس و جایگزینی میشوند [مقصودها میتوانند جای هم قرار بگیرند]. این فرایند منجر به کاسته شدن تمایزات مقصودهای مختلف در مقایسه با هم میشود، اما همزمان اشیاء و مقصودهای شناخته نشده و تازهای [که برای جامعه بیگانهاند] خلق میکند.”

در ANIMA، کیف سمبل یک مطلوب واسطهایست. این کیف میتواند سمبل هر آرزویی باشد که مطلوب حقیقی را به تاخیر میاندازد.
در این جامعهی خوابزدهی گرفتار روتینها، تام، به لطف ورود به خواب و رویا، بیدار میشود. اما رویایش چیست؟ بعد از تموم شدن آهنگ “Not the News”، وارد بخشی میشویم که تام تمام تلاشش را میکند تا آن کیف را به دست آورد. تام برای رسیدن به این آرزوی جدید، خلاف جریان جامعه حرکت میکند و به خیال خود، از روتینهای جامعه کَنده شده و “بیدار شده”، درحالی که آرزویش را بخاطر همان جامعه به چیزی قابل درک و دستگیری [کیف] تبدیل کرده است. در آهنگ دوم که “Traffic” نام دارد، تام میخواند: “نمیتونم نفس بکشم/نمیتونم نفس بکشم/آبی نیست/آب نیست/خوراک قطرهای/یک جگر چرب”
رقصهای طراحی شده زیبا هستند اما بینقص نه. گویا هرکس به سهم خود و تا سرحد توانش با حرکات ریتمیک همراهی میکند، و نیّت هم “زیبایی” نیست بلکه بیشتر “همرنگ جماعت بودن” و “انگشتنما نشدن” است که هدف رقاصان شده. رقاصان، احتمالا بی آنکه خود بدانند چرا، مانع رسیدن تام به کیف میشوند، تام عصبانی میشود، بیخیال گشتن به دنبال کیف میشود و نهایتا به مقصود حقیقیاش، که شاید بصورت مقطعی فراموش شده بود، میرسد. اگر بخش اول، تز “همرنگ جماعت ماندن آدم آرزومند” باشد و بخش دوم، آنتیتز “طغیان و حرکت آشکار خلاف جریانها” باشد، بخش سوم تحقق رویا در عالم رویاست، صلحی درونی که دست کسی به آن نمیرسد.

“من اصلاً دنبال چی هستم؟” برای یافتن پاسخش نه به نوشتهها، بلکه به درونش رجوع میکند.
“آنیما از اختراعات ضمیر ناخودآگاه نیست، بلکه محصولی بیاختیار از ناخودآگاه است. آنیما را نباید با روح، از حیث جزماندیشانهاش، یکی دانست. یک کهنالگوی طبیعیست که تا حد راضیکنندهای تمامِ بیانات ناخودآگاه، ذهن بدوی، تاریخ زبان و مذهب را جمعبندی میکند.”
یونگ در جایی از خاطرات خود، از ارتباط خود با آنیمایش میگوید:
“سالیان سال، هربار که رفتار احساساتم مخدوش میشد به آنیما رجوع میکردم، انگار که گرهای در ناخودآگاهم بسته شده باشد. سپس از آنیمایم میپرسیدم “چه خبر است؟ چه چیزی میبینی؟ میخواهم بدانم.” پس از کمی مقاومت، او مرتب شروع به تولید تصاویر میکرد. به محض اینکه تصاویر را میدیدم، بیقراری ناخودآگاهم رفع شده بود. تمام انرژی احساسات پرتنشم به کنجکاوی درمورد آن تصویر تبدیل میشد. با آنیما درمورد آن تصاویر حرف میزدم.”

I think I missed something But I’m not sure what
تام، با همان کسی که او را به حرکت درآورد مواجه میشود و با دیدنش از بند گرههای ناخودآگاهش رها میشود و خودش را باز مییابد. برای تام، عالم بیداری بیشتر به خواب شبیه شده؛ حرکات ریتمیک مسافران مترو از ریتم نفسهای خوابش هم پیشبینیپذیرتر شدهاند. او در عالم رویا به دنبال بهانهای میگردد تا خود را در عالم بیداری، بیدار نگه دارد. با آنیما مواجه میشود و طوری با او گام برمیدارد انگار که دیگر قرار نیست هرگز به تنهایی راه برود. حال که مطلوب واقعی خود را مجدد دید، و مجدد از “کیفها” و “ریتمها” آگاه شد، با حالتی سرشار از رضایت روحی در عین ناامیدی از اینکه باید مجدد در آن مترو بیدار شود، به بیرون خیره میشود، صدای آواز پرندگان زیاد میشود و از پس آن صداها، صدای مترو در تونل را میشنویم، همان صدایی که ANIMA با آن آغاز میشود.
بهروز شجاعیان
MerC az poste zibatoon…omidvaram edame dar bashe va har rooz shahede injoor post ha bashim
آنیما در یونگ به معنی زن نهاد درون مرد هست و آنیموس به معنای مرد نهاد درون زن ، کل این ویدیو تقابل پرسونایی که من دارم با آنیما م هست میتونست در یک نسخه ی دیگه برعکس این موضوع هم باشه . یعنی زنی خواب ببینه که مرد نهادش جعبه ای رو جا میزاره و …
همون طور که اشاره کردی ، فیلم یک چرخه است ، در یک روایت خطی میشود آن را ، قبل و بعد از خواب دید ، خواب با دلهره ی گم کردن و رسوندن یک جعبه ی رازناک (مینروا گونه) شروع میشه ، چیزی که شاید جسم ماست ، ما دلهره از گم کردن جسم مون داریم ، جسم افتاده بر بالین در خواب ، میخواهیم اون رو به روحمون برسونیم
اما در اصل روح نیست ، آنیمای ما هست ، زن نهاد درونمون چیزی رو جا میزاره ، و کل اتمسفر خواب همه در تشویش اند
تا زنی دیگه جعبه رو میبره
نگرانی از این جنس هست که چیزی که مال ماست ، در اصل برای آنیمای ماست توسط کسی دیگر ربوده نشه
آنیما این طور ظاهر میشه
وجودی که پس زده میشه ، با جنسیت یافتن ما ، روح ما دوقطبی میشود ، قسمت روح مردی که بنا به جنسیت پذیرفته میشود و آنیما یی که پس زده میشود و برعکس برای آنیموس
آنیما پس زده و گم میشود ، ترس از این است که دیگری آن را بر ندارد
رفته رفته ، بعد از این که به این فهم برسیم که در این طوفان چیزی که گم شده است را به خودش بسپاریم
چیزی که ریشه در تفردی دارد که یک امر آپولونی به ما تحکیم میکند
میتونیم با آرامش در طوفان بنشینیم
و آنیمامون رو پیدا کنیم
در نهایت با آنیما به یکی شدن و رستگاری برسیم
یکی از المان های رقصیدن پس از وصول به این آنیما رقصی هست که بی شباهت به یین و یان نیست
که یونگ برای نشان دادن آنیما و آنیموس از آن استفاده میکند
در فرهنگ شرقی یین و یان ، نماد شب و روز ، خیر و شر و به طور کلی تضاد هست ، تضادهایی که در آغوش هم میچرخند ، تا از پس این تعلق به رستگاری برسند
در نهایت موزیک با رفتن به دل توده ی نور که نمادی از رستگاری هست تموم میشود
و شب و تونل (یک فضای بسته ) به روز و فضای آزاد منتهی میشود
ما با به رستگاری رسیدن از مرگ (خواب ) بیدار میشویم
ما فکر میکردیم که جعبه ی مینروا رستگاری ما رو تضمین میکند ، اما به وحدت رسیدن بود که این کار رو میکرد
تضاد ما ، متغیر بودن ما تا زمانی هست که به وحدت با آنیما ی خودمان نرسیدیم
میبینیم که در ابتدا کاری که جمع به او تحمیل میکرد را به اجبار انجام میداد
دل خوشی نداشت ، حتی جلوی خوابیدنش را میگرفت
اما در نهایت به چیزی که نمیخواست تبدیل شد ، البته با کمال آرامش
فضا و زمان هم از تشویشی که انتقال میدادند به آرامشی بدل گشت که اعمال رو از سر نه اجبار بلکه عشق انجام میدادند
سوژه ی بیمار ، سوژه ی مفارق با دیگری از دل این رستگاری وصول درمان میشود به فنا میرسد و در نور خورشید بیدار میشه
معذرت میخوام جعبه ی پاندورا صحیح هست ، نه جعبه ی مینروا
با جغد مینروا جابه جا شد
جعبه ای هست که تمام بلاها و بدبختی ها در اون هست و با اون جعبه بود که شر در جهان راه یافت
دمت گرم، لذت بردیم.